سپاسگزاری از سوئد

18 آگوست 2010، ساعت 12 ظهر لحظه ورودم به این کشور نازنین است. کشوری که فقط به قصد سکوی پرتاب بود ولی بعد شد خاک دوست داشتنی دامنگیر. مثل تمام کسانی که وارد کشوری جدید میشوند اوایل این کشور برایم بی عیب و نقص بود و حالا با دونستن زبان بیشتر به خوبی ها وبدیهایش پی میبرم. ولی آنقدر خوبی دارد که برایم بدیهایش همیشه توجیه کردنی است.

اینجا بین بسیاری دوستان مورد شماتت قرار میگیرم که بی دلیل از سوئد و سوئدیها تعریف میکنم و حتی گاهی به شوخی کمی جدی میگویند از دولت سوئد چقدر میگیری که تبلیغشون رو بکنی؟ ولی واقعیت را باید گفت.. من عاشق سوئد هستم. 

تنها سه ماه از آمدنم گذشته بود که  » دختر تابوشکن دیروز، انسان آزاد امروز»  را نوشتم و نقطه به نقطه و حرف به حرفش هنوز صادق است. 

من عاشق سوئد شدم، از همان اولین روزی که فهمیدم یک سری چیزها حق طبیعی من است که از آنها محروم بودم. از همان روزی که فهمیدم کسی به ظاهر و هیکل و ادا و اطوار من کار ندارد، برای مردمان این سرزمین تفکر، توانایی، استعداد و خلاقیت و پشتکار یک فرد اهمیت دارد.

من عاشق سوئد شدم، درست از همان لحظه که فهمیدم چقدر زن بودن در این سرزمین لذت بخش است و شدم زن، یک زن کامل. از وقتی که دامن پوشیدنم زیاد شد، بدون ترس از نگاه هیز مردان بد چشم، بدون ترس از دستی که به بدنم بی اجازه خودم بخورد، بدون ترس از دنبال شدن وقت و بی وقت ، بدون حرص خوردن از صدای بوق ها و حرفهای چندش آور مردانی که از مرد بودن فقط زیر شکم را میشناختند و زن را جز برای رختخواب نمیخواستند.

من عاشق سوئد شدم، از همان روزی که فهمیدم میتوانم هرچیز که دوست دارم به زبان بیاورم، جلوی استاد، جلوی دوستان، در خیابان، در اداره، درباره همه چیز و همه کس. 
من عاشق سوئد شدم ، درست از همان روزی که فهمیدم آزادی یعنی چه و زندگی در کشور آزاد یعنی چه. درست از همان روزی که برای مهمانی داشتن استرس نکشیدم، برای نوشیدنی خریدن و خوردن هزار بار سکته نزدم، برای بوسیدن یار نلرزیدم.

و من سپاسگزار سوئد هستم، که به من فرصت داد برای مدتی طعم خوش جوانی و زندگی و آزادی را به معنای واقعی بچشم. سپاسگزار سوئد هستم برای اینکه به من فضا داد که از جنسیتم بیزار نباشم، و عاشق زن بودنم باشم. من از سوئد سپاسگزارم که به من هویت داد. هویتی که ایران، مردم ایران، فرهنگ ایران، عرف ایران، شرع ایران از من گرفته بود. هویت انسان بودن، زن بودن، جوان بودن و خود بودن. 

  برای تمام این سه سال رویایی از سوئد سپاسگزارم و تا ابد مدیونش خواهم بود. سرزمینی که از سرزمین خودم بیشتر دوستش دارم. 

دربارهٔ مرمر

متولد شهری سبز از شمال ایران و مقیم فعلی در شهری سبز اما یخی در بالای مدار 60 درجه! این هفتمین وبلاگیست که به آن نقل مکان میکنم. چهار وبلاگ به اراده خودم منتقل شدم و دو وبلاگ به اراده از ما بهتران و اخرین وبلاگ هم در اعتراض به عملکرد مدیران وبلاگهای فارسی.. اینجا از همه چیز مینویسم.. از دردلهای شخصی و روزمرگیهایم تا مسائل زنان و مشکلات اجتماعی و سیاسی و فرهنگی.. عادت به سانسور و خود سانسوری ندارم اما گاهی مجبورم.. با اینجال امیدوارم این اجبار اینجا نباشد و در اخر سبز سبزم ریشه دارم
این نوشته در روزهای دانشجویی ارسال شده و با برچسب‌گذاری شده. این نوشته را نشانه‌گذاری کنید.

6 پاسخ برای سپاسگزاری از سوئد

  1. خانم مشفقی! سلام
    بعد از مدت ها در این شب نسبتا سرد کابل که احتمالا سرد تر از سوئد شما نیست، در مرور وبلاگ آقای سلطانی، به یاد شما افتادم و آمدم اینجا؛ اما دیدم خیلی وقته چیزی نوشته نشده. دلتنگ شدم و گفتم به سرکار عالی بنویسم که هرچند عشق سوئد شما را لبریز کرده؛ اما خوب است به نوشتن ادامه بدهید؛ البته امیدوارم در این سفر مادی، سفری هم در معنا حاصل شده باشد که سرانجامش بازگشتی شکوهمند باشد.

  2. دوست خوب ندیده ام خیلی خوشحالم که از وضعیت و موقعیتت راضی هستی امیدوارم همیشه برات همینطور باشد و برای افرادی چون من که مدتهاست بخاطر زن بودنم از خدا شاکی هستم هم دعا کنی

  3. پیمان :گفت

    من از وقتی سوئدودوست دارم که باگروه موسیقی آبا آشنا شدم. البته همیشه عاشق آلمان بودم . از بچگی بهشون گوش میدادم اما نمیدونستم کین و بعدها فهمیدم. موسیقی ای که سرشار از عشق و محبت بود چون دو جفت زوج عاشق اونارو تو دهه 80 تا 90 میساختن. بعد کم کم حسم در مورد مردم سوئد کنجکاوترانه تر شد و الان میخوام هرطور شده فرصت مطالعاتیمو تو سوئد بگیرم.نمیخوام استعدادام تو اینجا خاک بخوره.
    اگر شما هم توضیحی دارید که برای ادامه گذراندن دکتری وضعیت چجوره بگید ممنون میشم

  4. a_girl :گفت

    چقدر قشنگه وبلاگتون. چند تا از مطالبتون رو خوندم و لذت بردم. چرا دیگه نمینویسین؟
    وب جدید اگه دارین میشه لطف کنین و لینکشو بدین به من؟
    با تشکر 🙂

بیان دیدگاه