بایگانی ماهانه: دسامبر 2011

بوی عید و دلتنگی

همیشه دم عید نوروز که میشد به تقلای خانه تکانی در همه زمینه ها میفتادم، از اتاق تمیز کردن، تا بازخوانی نوشته های قدیمی و دور ریختن بعضی ها، عکسها، خاطرات، مرتب کردن کتابها و ….! سال گذشته اولین عیدی … ادامه‌ی خواندن

برچسب‌خورده با | دیدگاهی بنویسید

گرگ و بره

امروز یادداشتی خواندم با عنوان «نخستین بوسه»! دغدغه دختری که درباره نخستین بوسه عاشقانه بارها شنیده و خوانده و منتظر رسیدن به چنین لحظه ای است اما وقتی تجربه میکند لذت نیست، بیشتر اضطراب و تلخی است و نگرانی از … ادامه‌ی خواندن

نوشته‌شده در اجتماعی | برچسب‌خورده با , | 4 دیدگاه

هوای جگرکی

خیلی حس خاصیه! وقتی آدم از فروشگاهی در بیاد و یهو بوی جگرکی بهش بخوره و درست مثل یه سگ که شامه اش تیز میشه بو بکشه که ببینه این بوی آشنای سرزمین مادری از کجا میاد و  یهو پرواز … ادامه‌ی خواندن

نوشته‌شده در روزهای دانشجویی | برچسب‌خورده با | دیدگاهی بنویسید

اطعام،معجزه و حقانیت!

نوجوان بودم و باورهای اعتقادی از خانواده و مدرسه و جامعه به من رسیده بود، عاشق کتاب معارف اسلامی بودم و بعد باور داشتم چیزی که حامیت از اسلام به من انتقال میدهد با چیزی که اسلام هست فرق دارد! … ادامه‌ی خواندن

نوشته‌شده در اجتماعی | برچسب‌خورده با , | دیدگاهی بنویسید

اسوه ایثار؟!

این روزها بیشتر از هر زمان دیگری به یاد مامانم میفتم! وقتی که اعصابم از این همه سیم توی اتاقم بهم میریزه و میگم «وای وای وای از دست این سیمها!» وقتی که همه جا موی سرم هست و هرچقدر … ادامه‌ی خواندن

برچسب‌خورده با | ۱ دیدگاه