بایگانی ماهانه: نوامبر 2010

عاشورا همیشه برامون روز مبارزه با ظلم تعریف شده، و چه ظلمی بالاتر از این ظلمی که این روزها بر ایران و ملتش میره. از صبح در پی اخبار ایران بودم. انتظار نداشتم مردم به خیابان بریزند و مثل پارسال مبارزه کنند … ادامه‌ی خواندن ←

همیشه تو ایران که بودم پنجشنبه هیچ رقم درس نمیخوندم.. نمیتونستم.. اما الان این مسئله در مورد چهارشنبه صادق شده.. البته نه که روزهای دیگه درس بخونم. نه اصلا..! کلا اصلا اینجا درس خوندن انقد سخته و منم که همیشه … ادامه‌ی خواندن ←

اولین محرم زندگیم که بویی از محرم ندارد.. نه از سیاهی خبریست، نه از صدای گوش خراش سنج و طبل.. نه زنجیر زنی و نوحه خوانی.. نه دسته های عزاداری که تا نیمه های شب در خیابان هستند… اولین تاسوعای زندگیم … ادامه‌ی خواندن ←

اولین روزهای اکتبر بود که در پارک زیبایی با دوستم در حال قدم زدن بودیم.. زیر درختانی که برگهایشان نارنجی و قرمز شده بود. ناگهان حرفی زده شد و قهقه ای مستانه سر دادیم، بلند بلند… خنده آنقدر ادامه داشت … ادامه‌ی خواندن ←

لعنت بر اونهایی که اسم مسلمانی رو خودشون میذارن و آبروی هر چی مسلمان میبرند! سوئد کشوریه که به 200 سال صلح و امنیتش مینازه. حق هم داره فرهنگ دارن میفهمند، خشونت طلب نیستند و ازادی دارن. اما همین ازادی … ادامه‌ی خواندن ←

خیلی دوست دارم اینجا بشه مثل همون وبلاگ محبوب خودم و خیلی از خواننده هام.. نامه های دلتنگی در بلاگفا.. امیدوارم موفق بشم. هرچند اینجا دغدغه هام انقد کمه که دچار کمبود سوژه میشم. هرچقدر اخبار ایران رو دنبال کنی … ادامه‌ی خواندن ←

اینجا وقتی میخوای بری کافه ای قهوه بخوری بهش میگن فیکا.. اولها فکر میکردیم فیکا یه نوع قهوه مخصوص سوئدی هاست. اخه روز اول دانشگاه هی میگفتن فیکارو از دست ندید! برید فیکا کنید و … اما بعد فهمیدیم فیکا … ادامه‌ی خواندن ←

این شنبه استکهلم بودم. و با همراهی دوستان عزیز یک بازدید خیلی فشرده و سریع از توی شهر داشتم. بعد از سه ماه این اولین باری بود که در مرکز شهر استکهلم بودم و خیلی برام جالب بود که روز … ادامه‌ی خواندن ←

یکشنبه روزی بود امروز. نزدیکهای ظهر بیدار شدم و موبایلم رو به عادت همیشه برداشتم برای نگاه کردن به ساعت و پیغامی رو دیدم.. باز میکنم و نام مزدک عزیز و دوست داشتینم رو به عنوان فرستنده میبینم.. دوستی دور … ادامه‌ی خواندن ←