بایگانی ماهانه: مِی 2010

آنقدر از هم دور شدیم

سلام دوستان عزیزم. امیدوارم که خوب باشید. به شدت درگیر هستم هم ذهنی هم کاری! نتیجتا فرصت نوشتن و سر زدن به دوستان خیلی کمه.. این روزها روزهای خاصیند. و امیدوارم به خوبی سپری بشن. اولین باره که مطلبی رو … ادامه‌ی خواندن

نوشته‌شده در اجتماعی, سیاسی | برچسب‌خورده با , , | دیدگاهی بنویسید

دلتنگی

همزمان با درگیری های کاری که باید دائم در رفت و آمد تهران باشی یکی از بهترین دوستان عمرت که سفر دو ماهه ای به ایران داشته موقع رفتنش میشه.. و تو در تمام این دو ماه بر خلاف پیش … ادامه‌ی خواندن

برچسب‌خورده با | دیدگاهی بنویسید

پرسه زنی در مترو

از شروع کار مترو که فقط یک کوپه اختصاصی بانوان داشت من مخالف نشستن در آن بودم و تا سه سال هم هرگز پایم را به کوپه اختصاصی نگذاشتم مخصوصا وقتی دو کوپه را اختصاص دادند . تا اینکه یکبار … ادامه‌ی خواندن

نوشته‌شده در اجتماعی | برچسب‌خورده با , | دیدگاهی بنویسید

عروسی دخترم

بلاخره عروس شد! بلاخره بله رو گفت و من همونطور که در رویاهای گذشته ام تجسم میکردم در لحطه بله گفتنش قلبم بوم بوم میزد و وقتی در اغوشش گرفتم کنترل اشک از دستم رفت!   بلاخره سفید پوشید و … ادامه‌ی خواندن

نوشته‌شده در روزهای دانشجویی | برچسب‌خورده با | دیدگاهی بنویسید

Pride and Prejudice

برای بهبود زبان انگلیسی به خواندن کتاب های داستان خلاصه شده متدوال برای زبان آموزی پرداختم. اخرین کتابی که خواندم pride and prejudice اثر جین اوستین بود. مطمئنا اکثر شما غرور و تعصب را خوانده اید و یا حتما در موردش شنیده … ادامه‌ی خواندن

برچسب‌خورده با , | دیدگاهی بنویسید

نقدی بر یک وبلاگ نویس

سالها پیش در زمان دانشجویی که موج فلسفه خوانی در میان جوانهای سن من به شدت همه گیر شده بود و باید بگویم مد بود بگویی فلسفه میخوانی! یا فلسفه دوست داری! من هم فکر میکردم اگر میخواهم با سواد … ادامه‌ی خواندن

برچسب‌خورده با | دیدگاهی بنویسید

خروس جنگی

از اینهمه جنگ و دعوا خسته شدم. از این همه نصیحت.. از این همه گفتن و گفتن و نشنیدن!!!   این روزها هر جا میری همه اعصابها خرابه.. همه خروس جنگین ،همه در حال جنگ و دعوان.. همه زمین و … ادامه‌ی خواندن

نوشته‌شده در اجتماعی | برچسب‌خورده با , | دیدگاهی بنویسید

مینویسم نمینویسم!

گلبرگها رو پر پر میکنم: بنویسم..ننویسم… گل بعدی پر پر میشه :مینویسم….نمینویسم   روزی هزار تا سوژه میاد تو این ذهن خط خطی… اما برای نوشتن دست رو کیبورد نمیچرخه… ذهن خشک میشه.. خط خطیهاش انقد زیاده که سیاه میشه… … ادامه‌ی خواندن

برچسب‌خورده با | دیدگاهی بنویسید

شب و سکوت و سیاهی

شب است و سکوت و سیاهی و هیچ چیز سخت تر از این نیست که باید حتی  لبهایت را بدوزی!   غروب در جایی سوژه جالبی به ذهنم رسیده بود برای نوشتن. اما وقتی امدم و غم را بر چهره … ادامه‌ی خواندن

برچسب‌خورده با | دیدگاهی بنویسید

کدبانو، خیانت کار!

امشب درجمعی حضور داشتم که باور کردم باید در میان خانمها بنشینم. و کنار آقایان این یکبار نباشم! دلیل اصلی هم شاید این بود که مردهای جمع از مسائل صنفی حرف میزدند و نهایت فوتبال و این بار برام حرفهایشان … ادامه‌ی خواندن

نوشته‌شده در اجتماعی, سیاسی | برچسب‌خورده با , , , | دیدگاهی بنویسید