بایگانی ماهانه: دسامبر 2010

رقص

از بچگی عاشق رقص بودم. از همون بچگی هم خوب میرقصیدم. تا اهنگ میزدن وسط بودم و سعی میکردم هر دفعه قشنگتر برقصم. تو اون زمان بچگیم کلاس رقصی نبود که بخوام برم. هرچند که هنوز هم تو شهر کوچیکم … ادامه‌ی خواندن

نوشته‌شده در روزهای دانشجویی | برچسب‌خورده با | دیدگاهی بنویسید

بستنی

هوس بستنی در دمای -4 درجه.. دلت خنکی در خنکی میخواد دوست داری یخ بزنی. بستنی رو میخری میبینی که پاستیل و اب نبات دارن چشمک میزنن.. گور بابای رژیم پهار ماه رژیم جواب نداد پس بخور هر چی دوست … ادامه‌ی خواندن

برچسب‌خورده با | دیدگاهی بنویسید

1+

تنبلی داره از سر و کولم بالا میره… نق میزنم و بهانه میگیرم.. از تمام زندگیم در اینجا راضیم غیر از قسمت درسیش! سخته… بدم میاد از درسم و روزی هزار بار به خودم فحش میدم که اخه ابت کم … ادامه‌ی خواندن

نوشته‌شده در روزهای دانشجویی | برچسب‌خورده با | دیدگاهی بنویسید

زن ایرانی و عدم خود باوری

پای صحبت زنهای متاهل، مطلقه و …. ایرانی اینجا میشینم میبینم همون حرفهای زنها در ایران! و این عجیبه.. زنهای ما هیچ تغییری نمیکنند حتی اگر در فضای باز باشند. البته بهتره بگم بیشترشون! دلیل اصلی همون نحوه تربیته که … ادامه‌ی خواندن

نوشته‌شده در اجتماعی | برچسب‌خورده با , | دیدگاهی بنویسید

نامه به خودم

دیروز وقتی با مستر کامپلیکیت! * حرف میزدم و غر میزدم از اینکه دیگه امکان نداره این رشته رو ادامه بدم و بعد از برنامه ای که تو زندگی برای خودم و دوسه سال اینده ام ترسیم کردم گفتم شاید فکر نمیکردم … ادامه‌ی خواندن

نوشته‌شده در روزهای دانشجویی | برچسب‌خورده با , , | دیدگاهی بنویسید

اروپای دوست داشتنی من

هوا عادی شده برام، شب عادی شده برام، زندگی عادی شده برام و احساس میکنم خیلی زیاد به اینجا تعلق داشتم، به ارامش بی بدیل اروپا، به سادگیش و زندگی به دور از تجمل و ریاش، به تاریخی که فقط … ادامه‌ی خواندن

نوشته‌شده در روزهای دانشجویی | برچسب‌خورده با , | دیدگاهی بنویسید

روز دانشجو

16 آذر دیگه ای هم از راه رسید.. تو فیس بوک قرار گذاشته بودیم عکس پروفایلمون رو تغییر بدیم و عکس یکی از بچه های زندانی را بذاریم.. البته انتظاری از دوستان داخل کشور نمیرفت. کمی سخته براشون و طبیعیه … ادامه‌ی خواندن

نوشته‌شده در روزهای دانشجویی, سیاسی | برچسب‌خورده با , | دیدگاهی بنویسید

غر نگاری

تنبلی داره از سر و کولم بالا میره… نق میزنم و بهانه میگیرم.. از تمام زندگیم در اینجا راضیم غیر از قسمت درسیش! سخته… بدم میاد از درسم و روزی هزار بار به خودم فحش میدم که اخه ابت کم … ادامه‌ی خواندن

نوشته‌شده در روزهای دانشجویی | برچسب‌خورده با , | دیدگاهی بنویسید

اعدامی دیگر

زنی دیگه اعدام میشه به راحتی اب خوردن.. همیشه فکر میکنم ما ایرانیها چطور میتونیم انقدر راحت از کنار واژه اعدام بگذریم؟ بعد میبینم خب ما به کشتن عادت کردیم. امروز از بس این جمله رو گفتم یا نوشتم خسته … ادامه‌ی خواندن

نوشته‌شده در اجتماعی, سیاسی | برچسب‌خورده با , , | دیدگاهی بنویسید