آشنایی با ساختمان جدید دانشگاه

فعلا در حال شناسایی زوایای مختلف ساختمان جدید دانشگاه هستیم. یعضی چیزاش عالیه و بعضی هاش نه. یعنی ساختمان قدیمی رو بیشتر ودست داریم. امروز در اتاق کامپیوتر کلاس داشتیم 15 کامپیوتر برای 15 دانشجو.. مانیتورهای دلبر، صندلیهایی که بی شباهت به مبلمان نیستند و انقدراستاندارد ساخته شدند که در طول کلاس احساس خستگی نمیکنی. استادی که حواسش هست سر 45 دقیقه برک بده و بذاره یه هوایی تازه کنیم که مغزمون آمادگی برای ادامه بحث رو داشته باشه. اولین کافی برک رفتیم تو اتاق غذاخوری دانشجوها.. یعنی اول فکر میکردیم اتاق غذا خوری وسط سالن مال دانشجوهاست که بال در آورده بودیم از بس هیجان انگیز بود بعد فهمیدیم اون مال اساتید و کارمندهاست  و اتاق غذاخوری دانشجوها به اون هیجان نگیزی نیست. اما خب خیلی همه چیزش تازه و مدرن بود و کلی ذوق کردیم اما هنوز خالیه، یعنی مثل  ساختمون قدیمی هر چی بخوایم نداره، اونجا بشقاب و قاشق و چنگال و چاقو ولیوان و اوادع اقسام خوراکی ها و … وجود داشت اما اینجا باید خودمون یکی یکی ببریم و پرش کنیم! اما خوبیش اینه که ماشین ظرفشویی داره! البته هم یخچال خاموش بود هم کافی ماشین هم ظرفشویی، البته یکی یه دونه از یخچالها روروشن کرده بود من هم دیدم اینطوریه کافی ماشین رو روشن کردم و دیدم کار میکنه تازه کلی ذوق کردیم که دیدیم مجانیه! و لازم نیست پول بندازیم. خلاصه دو تا برک قهوه خوردیم و ناهار که شد دیدیم این کافی ماشین بازی در آورده. خلاصه همه دانشجوها تو صف قهوه و کار نمیکرد یا خیلی طول میداد که یه لیوان قهوه بده آخرش هم بالکل از کار افتاد! یه سری از بچه ها رفتن و از غذاخوری اساتید قهوه برداشتن و من رفتم سراغ منشی گروه. و فهمیدم ای بابا اصلا هنوز اجازه نداشتیم از دستگاه استفاده کنیم چون هنوز دپارتمان تصمیم نگرفته که چه قیمتی برای قهوه بذاره که ما پول بندازیم تو دستگاه و قهوه بگیریم! خلاصه من جا خوردم و گفتم الان نگن چرا روشن کردی؟ و حالا چون خراب شده باید جریمه بشی ؟ و اینا.. ولی خودم و از ت و تا نینداختم وگفتم اما شما باید مینوشتید که این دستگاه قابل استفاده نیست.. خوشبختانه این حرفم گرفت و طرف یه عذرخواهی هم کرد و اخرشم گفت شما نباید از قسمت اساتاید استفاده کنید اما برو قهوه از اونجا بردار..

کلاس امروز رو هم دوست داشتم و امیدوارم ادامه دار باشه این دوست داشتن.

دربارهٔ مرمر

متولد شهری سبز از شمال ایران و مقیم فعلی در شهری سبز اما یخی در بالای مدار 60 درجه! این هفتمین وبلاگیست که به آن نقل مکان میکنم. چهار وبلاگ به اراده خودم منتقل شدم و دو وبلاگ به اراده از ما بهتران و اخرین وبلاگ هم در اعتراض به عملکرد مدیران وبلاگهای فارسی.. اینجا از همه چیز مینویسم.. از دردلهای شخصی و روزمرگیهایم تا مسائل زنان و مشکلات اجتماعی و سیاسی و فرهنگی.. عادت به سانسور و خود سانسوری ندارم اما گاهی مجبورم.. با اینجال امیدوارم این اجبار اینجا نباشد و در اخر سبز سبزم ریشه دارم
این نوشته در روزهای دانشجویی ارسال شده و با برچسب‌گذاری شده. این نوشته را نشانه‌گذاری کنید.

بیان دیدگاه